بسم الله الرحمن الرحیم
هدف اول، شهادت:
علمای متقدم شیعی در سده های سوم و چهارم در موضوعات مختلف، حتّی گاهی در صدور فتوی و نوشتن آرای فقهی خود سعی میکردند تا ممکن است خود چیزی ننویسند و تنها به روایت کردن اخبار و احادیث بسنده کنند و البته این رسم و سیره پس از آن نیز قرنها در میان طیف بزرگی از علمای راستین ادامه داشت که صورت افراطی آن با ظهور اخباریون دنبال شد و سپس افول کرد که خود بحثی مجزّا است. غرض اینکه اگر از دانشمندان پیشین اظهار نظر صریحی در حکمت و فلسفهی قیام عاشورا دیده نشده یکی از دلائل حتمی آن همین سیره و سنّت پنهان و نهفته است. اخبار و احادیث دربارة شهادت امام حسین فراوان و به انواع گوناگون در منابع متقدمی چون کتاب شریف «کامل الزیارات» از ابن قولویه قمّی و آثار پر بار شیخ صدوق به ویژه امالی صدوق و متون دیگر روایت شده است (1). البته این تعداد کثیر روایت منحصر به منابع روائی شیعه نیست چون در منابع اهل سنت نیز فراوان دیده میشود (2). معلوم میشود که به اعتقاد محدثان امام حسین به جزء جزء وقایعی که در طول مسیر و در صحرای نینوا و پس از شهادت و اسارت اهلبیت و ... اتفاق میافتد آگاهی کامل داشتهاند. این باور با تمسک به آیهی «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» به شدت زیر سؤال رفت که اگر امام از شهادت خویش و این همه بلا خبر داشت پس طبق این آیه با این قیام «خود کشی» نموده است. جواب سید مرتضی علم الهدی نیز بیشتر از آنکه مطابق با موازین و اعتقادات صددرصدی تشیّع باشد بیشتر متکلّمانه و به صورت جدال احسن بود و گاهی منجر به این میشد که گفته شود پس امام فریب کوفیان را خورد. امّا اگرکسی جواب سید مرتضی را به دقت مطالعه کند خواهد فهمید که مخاطب ایشان اهل سنت بودهاند یعنی قیام امام را با توجه به آیه تهلکه میخواسته جواب بدهد و درست بکند امّا بر طبق نظریات و اعتقادات کلامی اهل تسنّن صحبت کرده، لذاست که مجبور شده بحث فریب خوردن امام را در جواب از آیهی تهلکه و ردّ خودکشی امام حسین مطرح کند، پس یعنی برهانی و به شکل عقائد شیعی جواب نداده پس اعتقاد خود ایشان هم چنین چیزهائی یقیناً نبوده است. ریشهی این شکل جوابگوئی سید مرتضی را بایستی با حکومت پر آشوب چهار تن از خلفای بنی عباس که هم عصر و زمان ایشان بودند پیدا کرد یعنی جواب ایشان در آن شرایط خفقان چیزی جز تقیه و مصلحت اندیشی های سیاسی نبوده است. به ویژه اینکه شریف مرتضی توانست در حکومت این حکام جبار نفوذ کند و سمت هائی همچون نقیب السادات و امیر الحاج از طرف حکومت به او داده شد. مسیر ایشان همان راهی است که مرحوم علامه مجلسی در دربار صفویه طی کرد که هر دو بزرگوار توانستند بین حکومت و علمای شیعه توازن قوا ایجاد کرده و از این کار به نفع شیعیان و محبان اهلبیت استفاده کنند خصوصاً زمان سید مرتضی که شیعه در انزوای کامل بود و جان و مال و ناموس آنها هر لحظه ممکن بود به تاراج حاکمان عبّاسی برود لذا سید مرتضی آن همه سختی و ترس و تقیهی پر خطر را برای خدا به جان خرید. رضوان خدا بر او باد. امّا در این میان برخی دیگر از علماء جواب از آیهی تهلکه دادند که اشکال فریب خوردن امام را هم بر طرف کرد. در اینجا نظر برخی از این بزرگان آورده میشود که از این نظر به «شهادت آگاهانه» میتوان تعبیر نمود.
سید بن طاووس:
ایشان در مقده ی کتاب «لهوف» مینویسد: آنچه که ما تحقیق کردهایم اینست که امام حسین به نهایت حال خویش عالم و آگاه بود و به تکلیف خود که آنرا وظیفه احیاگرانه ی دین اسلام میدانست عمل کرد (3).وی در ادامه جواب از آیهی «تهلکه» را چنین میدهد: شاید بعضی از اهل تسنّن حقایق سعادتی را که در تشرف به شهادت است نمیشناسند و به همین خاطر میگویند به کشتن دادن امام حسین نمیتواند عبادت و تقرب به خداوند باشد. جواب آنها اینست که قرآن کریم میفرماید: قومی با کشتن خودشان، خدا را عبادت کردند. «و خدا را با شهادت عبادت کردن از بالاترین درجات سعادت است». پس کشته شدن امام حسین خود کشی نبوده است و در آخر روایاتی را که دلالت میکند بر آگاهی امام از شهادت خویش برای تأیید ایدهی «شهادت آگاهانه» بیان میکند (4)
علامه مجلسی:
مرحوم ملامحمد باقر مجلسی معروف به مجلسی دوم و صاحب کتاب شریف بحارالانوار با اینکه هیچ یک از قرائت هائی را که تا آن زمان علمای شیعه درباره عاشورا ارائه کرده بودند، ردّ نمیکند امّا بیشترین بها را به «شهادت» میدهد و قیام امام را «مرگی انتخابی و در عین حال افشاگرانه» میداند. وی با بیان احادیثی امام را آگاه و مطلع بر اسرار قضا و قدر الهی معرفی میکند امّا میفرماید: امام در امور ظاهری مثل مردم عمل میکرد و به حسب ظاهر مکلف بود که اگر یاور و یاوری داشته باشد، با منافقان و کفار جهاد کند مثل بسیاری از پیامبران، تا اینکه پرده از تزویر بنی امیه بردارد و حساب اسلام محمّدی را از اسلام اموی جدا کند (5).
محمد بن سلیمان تنکابنی صاحب اکلیل المصائب:
وی در چند جا از کتابش که در مقتل امام حسین نگاشته به این رأی تصریح کرده و چنین نتیجه گرفته است: اگر حضرت سیدالشهداء نیز مانند امام حسن مجتبی صلح میکرد و جهاد نمینمود مردم بر این باور میشدند که دین شیعه همهاش باطل و عاطل است. لکن آن حضرت به امر رسول خدا دامن بر کمر همّت زده، از جان و مال و اهل و عیال گذشت و با شهادت خود حقیقت مذهب شیعه را پایدار و ثابت نمود (6)
شیخ جعفر شوشتری:
ایشان در کتاب گرانقدر خصائص الحسینیه تکلیف امام حسین را دو نوع میداند: تکلیف واقعی و تکلیف ظاهری.
تکلیف واقعی: یعنی امام از طرف خدا مکلف بود که برای احیای دین خدا و افشای چهره منافقان آگاهانه و از روی اختیار خود و خاندان و اصحابش را به مسلخ شهادت برساند.
تکلیف ظاهری: یعنی امام مانند هر مسلمان دیگری مکلف بود که با یزید بیعت نکند و به نامهها و درخواستهای مردم کوفه جواب مثبت دهد و در این مسیر تا آنجا که امکان دارد در حفظ جان خود و خاندان و یارانش بکوشد، همانگونه که حضرت در جای جای قیامش چنین رفتار کرد. از مدینه و سپس از مکه خارج شد تا کشته نشود و حریم کعبه شکسته نشود و برای اطمینان از کوفیان، اول نماینه خود مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد (7)
علامه محمد جواد مغنیه:
متفکر معاصر عالم تشیّع که به انصاف تمامی آثارش به سبکی متمایز و جدید نگاشته شده و همگی پر است از اندیشه های ژرف و تحول گرایانه او در حوزهی معارف دینی. ایشان نیز در یکی از نگاشته های خویش چنین میگوید: همانطوری که امام حسین با شهادتش از جایگاه حقّی که داشت فراتر رفت یزید نیز با جنایتش از جایگاه پستی که داشت فروتر رفت. یزید امام را برای «دشمنی با حق» به شهادت رساند. این همان بود که حسین میخواست آن را برای همه افشا سازد و نسلهای بعدی را از آن آگاه کند. برای همین میپرسید مرا برای چه میخواهید بکشید؟ آیا ضرر مالی به شما زدهام؟ کسی را از شما کشتهام که در پی قصاص آن به جنگ من آمده باشید؟ بله آنها او را برای بیشتر از اینها میخواستند بکشند. به خاطر آنچه نمرود، ابراهیم خلیل را، فرعون موسای کلیم را و ابوسفیان محمد حبیب خدا را و معاویه علی مرتضی را میخواست بکشد آنها میخواستند در روی زمین چیزی که بتوان به آن «دین»، «ایمان»، «عدالت»، «انسانیت» گفت وجود نداشته باشد و امام حسین نمیگذاشت و جز «دین خدا» چیزی نمیخواست چون برای امام چیزی بزرگتر از دین نبود. دین خدا از پیامبران و جانشینان آنها بزرگتر است لذاست که پیامبر و ائمه و امام حسین برای حفظ دین «جان خود» را فدا کرد و به شهادت رسید 8. مانند اینکه مردم تظاهراتی بر ضد حاکمی به پا میکنند، آنها بی گمان میدانند که صدها تن از ایشان در این راه کشته میشوند امّا با این همه اعتنائی به مرگ نمیکنند چرا که هدف آنها اینست که این حاکم را رسوا و منکوب کنند بلکه همه اهل دنیا مقاصد و اهداف آن حاکم ظالم را بدانند و افشاگری بشود تا حکومت او متزلزل شود پس خونهای ریخته شده در حقیقت بهای آزادی از زنجیرهای بسته شده است (9).
علامه سید محمد حسین طباطبائی:
صاحب تفسیر المیزان میفرماید: شهادت سیدالشهداء با آن وضع دلخراش، حقّانیت حضرت و اهلبیت را یقینی و مسجّل ساخت، تا جائی که همان خانه ای که در زمان حیات آن حضرت کسی درب آنرا نمیشناخت، با مختصر آرامشی که در زمان امام محمد باقر بوجود آمد، شیعه از اطراف و اکناف، مانند سیل به در همان خانه ریختند و روز به روز به آمار شیعیان اهلبیت افزوده شد و حقانیت و نورانیتشان در هر گوشه و کنار جهان به تابش و تلألؤ پرداخت 10 مرحوم علامه برای دفع توهّمی که احتمال داشت برای برخی بوجود آید در ادامه مینویسد: البته مراد از اینکه می گوئیم: هدف امام از قیام، شهادت بود و خدا میخواست که امام شهید بشود، این نیست که خدا از او خواسته بود روی دست گذاشته و به یزیدیان اطلاع دهد که با یزید بیعت نمیکنم که نهایتاً بیائید مرا بکشید و اسم اینرا هم «قیام» و انجام وظیفه الهی گذاشت، نه این نیست، بلکه وظیفه امام این بود که علیه خلافت شوم و نامشروع یزید قیام کرد و بیعت نکردن با او را که به شهادت منتهی خواهد شد از هر راه ممکن به پایان رساند (11).
شهید مطهّری:
منطق ابن عباس منطق سیاست و بازی سیاسی بود. منطق رعایت مصالح نفس خود بود. روی همین جهت عقلی هم به امام میگفت: من بیم آن دارم که تو در این سفر کشته شوی چون مردم کوفه، مردمی خیانت پیشه هستند؛ لذا صبر کن ببین که اگر اهل عراق حاکمشان را بیرون کردند تو بدانجا برو و حکومت تشکیل بده و اگر اهل عراق حاکم خود را بیرون نکردند تو هم آنها را رها به حال خود کن و برو در یمن زندگی کن. این تفکّر، منطق معامله است نه منطق امام که منطق ایثار و عقیده و شهادت در راه عقیده بود. بنابراین در جواب ابن عباس چنین مضمون و معنائی را فرمود: بله این مقدمات و نتایجی که تو می گوئی برای کسی که بخواهد از این مسیر فکری برود و اهل معامله باشد درست است ولی راه من این راه نیست و منطق من، درد عقیده داشتن و خیرخواهی داشتن است، درد طبیبی است که از غم مریضها رنج میبرد. پس منطق شهید منطق دیگری است غیر از منطق عقل عملی سود جویانه. بلکه چنین معنا میدهد که خدا از تو روح شهادت را میخواهد همانگونه که در خوابی که امام حسین دید، پیامبر در خواب به ایشان فرمودند: خدا میخواهد که تو را کشته ببیند و نیز فرمود: ای حسین خدا برای تو درجه و مقامی در نظر گرفته که تو فقط با شهادت خود میتوانی بدان مقام برسی. ( 12)
سید عبدالحسین شرف الدین عاملی:
امام حسین نه تنها به یقین میدانست که چه آثار ارزشمندی بر کشته شدنش، تاراج دارائیش، سر بریدن کودکانش و اسارت خانوادهاش مترتب است بلکه برای ارشاد و راهنمائی مردم بسوی پیشوایان شایسته، همچنین برای رهائی دین از پیشوایان منافق و غیر مردمی جز این راهی نمییافت که بر آن همه مصیبتها تن در دهد و بردبار باشد؛ و او قبل از آن که بسوی کربلا برود این بلای بزرگ را پذیرفته بود و آن عهد و پیمانی بود که آنرا با برادرش، پدرش، جدش رسول اکرم و خدای عزیز و جلیل بسته بود و پس از واقعهی کربلا مردم بینش جدیدی پیدا کردند گوئی به دوران تازه ای رسیدند در این هنگام بود که معنویت اسلام درخشیدن گرفت و نور اهلبیت پس از آنکه مدتی پشت ابرهای تیرة ستمکاران پوشانده مانده بود متجلی شد و مردم ازخواب غفلت بیدار شدند، روی بسوی قرآن و سنّت اهلبیت آوردند (13) در خاتمهی دیدگاه اول (شهادت) پیرامون هدف امام حسین (ع) ذکر دو نکته مفید میباشد:
1. همة قائلین به این قول، اعم از محدثان و پیشینیان و متأخرین و معاصرین بر این نظر هستند که امام از آغاز قیام به عاقبت کار خویش آگاه بود و میخواست شهید شود تا بنی امیه رسوای خاص و عام شوند، منتها پیشینیان مثل شیخ صدوق و شیخ مفید با استناد به ظاهر اخبار و احادیث، رأی خود را ابراز کردهاند و دیگر به تحلیل و تفسیر احادیث نپرداختهاند امّا معاصران، همین رأی را با مراجعه به متون تاریخی و سخنان بجامانده از امام حسین و تحلیل وقایع و شرایط آن روزهای سیاه آوردهاند.
2. مقصود از شهادت که به عنوان هدف امام نام برده شد، نتایج و فوائد ناشی شهادت است که امام به آشکار شدن و ظهور آن فوائد و حیات مستمر آنها در اذهان و اندیشهها بلکه در ایمان و عقائد مسلمانان اطمینان داشت. سیدالشهداء از آثار و نتایج شهادت خود در طول قیامش، از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا بارها و بارها سخن گفت و حتّی از همان اول شهادت خود و اصحابش را فتح و پیروزی خواند آنجا که فرمود: هر کس از شما به من پیوست با من شهید خواهد شد و هر کس تخلّف کرد روی پیروزی را نخواهد دید والسلام (14).